شعر واندرز نويسندگان دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:عجب پارادوکسی, :: 21:5 :: نويسنده : حاتم محمودی
عجب پارادوکسی
عجب اوضاعی است؟!تناقض ابهام به شدت بر پیکره زندگی مدرن امروزی چنگ می زند. عجب پارادوکسی؛ امروز ساختمان ها بلندتر شده اند و حوصله ها کوتاه تر ،بزرگراه ها عریض شده اند و دیدگاه ما باریک. بیشتر خرج می کنیم ،اما کمتر به دست می آوریم. بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم. خانه ها بزرگتر شده اندو خانواده ها کوچک تر . اسباب آسایش و راحتی فراهم اما کو وقت؟ رتبه های علمی زیاد و احساسات کم . دانش بیشتر در ازاء عدالت کمتر. متخصص زیاد و مشکلات بیشتر . دارو فراوان و سلامت کیمیا! بی پروا خرج می کنیم ،کم می خندیم ،سریع رانندگی می کنیم ، به سرعت عصبانی می شویم، دیر از خواب بیدار می شویم ،خستگی به سرعت بر ما مستولی می شود، کم می خوانیم و بیشتر تلویزیون تماشا می کنیم و بندرت به یاد خدا هستیم. زیاد حرف می زنیم ،عشق از یادمان رفته و جای خود را به تنفر داده است. آموخته ایم که چطور زنده بمانیم ،اما زندگی را بلد نیستیم. سعی می کنیم به سال های زنده ماند نمان بیفزاییم، اما هیچگاه زندگی را به سال های زنده بود نمان اضافه نمی کنیم. تا کره ماه می رویم و باز می گردیم اما از سر زدن به همسایه خانه همجوار عاجز شده ایم. فضای خارج از جو را کشف کرده ایم، اما از پی بردن به درون خود باز مانده ایم. برای پاکیزه شدن هوا تلاش و برنامه ریزی می کنیم، اما آلودگی روح وروانمان به جهنم !اتم را شکافتیم اما تعصب در ما همچنان باقی است .بیشتر می نویسیم و کمتر یاد می گیریم. برنامه ریزی ها بیشتر شده و به سرانجام رسیدن ها کمتر .حمله و هیجان را به خوبی آموخته ایم اما بردباری و صلح از یاد ها رخت بر بسته است .کمیت ها زیاد و کیفیت ها کم. در این روزگار زن و مرد خرج خانه را در می آورند، اما طلاق بیشتر شده است. خانه ها رویایی تر اما عمر زندگی کوتاه تر. عجب دنیای عجب پارادوکسی!!! سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:سخنان بزرگان, :: 23:14 :: نويسنده : حاتم محمودی
سوگند به مهر که هیچ اندیشه ایی بی آن توان ایستایی ندارد . حکیم ارد بزرگ
ادامه... ادامه مطلب ... دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:حق, :: 11:19 :: نويسنده : حاتم محمودی
حق اگرخدا کفیل رزق است****قصه چرا؟ اگر رزق تقسیم شده است** حرص چرا؟ اگر دنیا فریبنده است*** اعتماد به آن چرا؟ اگر بهشت حق است** تظاهر به ایمان چرا؟ اگر قبر حق است*** ساختمانهای محکم چرا؟ اگر جهنم حق است*** این همه نا حق کردن چرا؟ اگر حساب حق است******* جمع مال حرام چرا؟ اگر قیامتی هست********خیانت کردن به مردم چرا؟ اگر دشمن انسان شیطان هست*******پیرو از او چرا؟ شنبه 17 فروردين 1392برچسب:الفبای عشق, :: 18:23 :: نويسنده : حاتم محمودی
الفبای عشق
دگر نامه ی تو باز شد
مستی ام از نامه ات آغاز شد
نام خدا زیور آن نامه بود
من چه بگویم که چه هنگامه بود
بوسه زدم سطر به سطر تو را
تا که ببویم همه عطر تو را
سطر به سطرش همه دلداد گیست
عطر جوانمردی ووآزادگیست
عطر تو در نامه چها میکند
از غم خود جان مرا کاستی
بار دگر حال مرا خواستی
بی تو چه گویم که مرا حال نیست
مرغ دلم بی تو سبکبال نیست
هر چه که خواندم دل تو تنگ بود
حال من وحال تو همرنگ بود
بی تو از این خانه دل شاد رفت
رفتی و باز آمدن از یاد رفت
هرکه سرانگشت به در میزند
جان دلم بهر تو پر میزند
بی تو مرا روز طلایی نبود
فاجعه بود این که جدا یی نبود
چون به نگه نقش تو تصویر شد
اشک من از شوق سرازیر شد
اشک کجا گریه ی باران کجا
باده کجا نامه ی یاران کجا
بر سر هر واژه که کاوش کند
عطر تو از نامه تراوش کند
عکس تو ونامه ی تو دیدنیست
بوسه ز نقش لب تو چیدنیست
هر چه نوشتی همه بوی تو داشت
بر دل من مژده ز سوی تو داشت
هر سخنت چون سخن پیرهن یوسف است
بوی خوش پیرهن یوسف است
من ز غمت خسته ی کنعانی ام
بی تو گرفتار پریشانی ام
مهر تو چون باد بهاری بود
در دل من مهر تو جاری بود
نامه به من عشق سفر می دهد
از سر کوی تو گذر می دهد
نامه ی تو باده ی مرد افکنست
هر سخنت آفت هوش منست
جان ودلم مست جنون می شود
تشنگی ام بر تو فزون می شود
نامه ی تو گر چه خوش ودل کشست
در دل هر واژه گل آتشست
حرف به حرف تو به هر نامه یی
خواندم ودیدم که چه هنگامه یی
نامه ی تو قاصد دنیای عشق
بر دلم آموخت الفبای عشق
هر الفش قد مرا راست کرد
با دل من هر چه دلش خواست کرد
از ب تو بوسه گرفتم بسی
نامه نبوسیده به جز من کسی
پ چو نوشتی دل من پر گرفت
آتش عشق تو به دل در گرفت
دال تو بر دل غم دوری نهاد
صاد تو دل را به صبوری نهاد
سین تو سرمایه سود منست
سین همه ی بود ونبود منست
سور وسرورم همه از سین تست
سین اثر سینه ی سمین تست
شین تو در خاطر ه شوق آورد
ذال او ما را سر ذوق آورد
لام تو یادیست از لبهای تو
وان نمکین خنده ی زیبای تو
میم بود شمه یی از موی تو
زانکه معطر بود از بوی تو
نون تو از ناز حکایت کند
های تو از هجر شکایت کند
وتو تو پیغام وصال آورد
جان ودل خسته به حال آورد
از سخنت بر تن من جان رسید
حیف که این نامه به پایان رسید
بوسه به امضای تو بگذاشتم
یاد زمانی که تورا داشتم
مهدی سهیلی پنج شنبه 15 فروردين 1392برچسب:مثل مداد, :: 19:21 :: نويسنده : حاتم محمودی
مثل مداد
پسرک از پدر بزرگش پرسید : پدر بزرگ داری درباه چی می نویسی؟ پدر بزرگ پاسخ داد: درباره تو پسرم ،اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادیه که با اون می نویسم.می خوام وقتی بزرگ شدی تو هم مثل این مداد بشی! پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید وگفت: اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام پدربزرگ گفت: بستگی داره چطور به اون نگاه کنی،در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشون بیاوری برای تمام عمر ت با دنیا به آرامش می رسی. 1.این که تو هم مثل مداد می تونی کارهای بزرگی انجام بدی،اما هیچ وقت فراموش نکن دستی هست که تک تک حرکاتت رو هدایت می کند .یادت باشه اون خداست که همیشه تو رو تو مسیر اراده اش حرکت مده. 2. یادت باشه بعضی وقتها باید دست از نوشتن بکشی ورنج مدادترشو تحمل کنی این کار باعث می شه مداد کمی رنج بکشه اما آخر کار، نوکش تیز تر می شه واثر ی که از خودش به جا می گذاره ظریف تر ، باریک تر و زیباتره پس برای این که آدم بهتری باشی باید سختی های زندگی را تحمل کنی. 3. یک مداد همیشه برای پاک کردن اشتباهاتش از پاکن کمک می گیره پس یادت باشه اصلاح یک اشتباه نه تنها کار بدی نیست بلکه سبب می شه همیشه خودت را در مسیر درست نگه داری. 4. چوب یا شکل خارجی مداد هیچ اهمیتی ندارد آنچه مهمه زغالیه که داخل مداد قرار دارد پس همیشه مراقب درونت باش 5. مداد همیشه رو کاغذ اثر خودش را به جا می گذاره پس بدون هرکاری که تو زندگی ات می کنی یه ردی از تو به جا می گذاره پس سعی کن نسبت به هر کاری که می کنی هوشیار باشی وبدونی چه کاری داری مکنی.
شنبه 10 فروردين 1392برچسب:یه حقیقت, :: 11:52 :: نويسنده : حاتم محمودی
یه حقیقت هیچ می دانی فرصتی که از آن بهره نمی گیری آرزوی دیگران است. تنهایی بهتر است از این که با کسی باشید که باعث شود احساس تنهایی کنید. تجربه ثابت کرده برای شناخت آدم ها فقط کافیه یه بار بر خلاف میل آنها رفتار کنید. نسلی هستیم که هرگز در آینده نخواهیم گفت:جوانی کجای که یادت بخیر هیچ یاد خیریی نداریم. از خاک آمدایم وبه خاک باز خواهیم گشت مهم این که :لجن نشیم. برای عشق مبارزه کن ولی هرگز گدایی نکن. با کسی زندگی کن که مجبور نباشی یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی. هیچ گاه به زور جایی برای خودتان در زندگی کسی باز نکنید چون اگر او واقعاً ارزش شما را بفهمد خودش حتماٌ این کار خواهد کرد. جمعه 9 فروردين 1392برچسب:هفت قانون منطقی, :: 19:43 :: نويسنده : حاتم محمودی
هفت قانون منطقی 1-با گذشته خود کنار بیائید تا حال شما را خراب نکند. 2-آنچه دیگران درباره شما فکر می کنند به شما ارتباطی ندارد. 3-گذشت زمان تقریبا داروی هردردی است به زمان کمی فرصت بدهید. 4-کسی دلیل ومسئول خوشبختی شما نیست ؛خودتان مسئولید. 5-زندگی خود را با دیگران مقایسه نکنید ما هیچ خبری نداریم زندگی آنها برای چه وچگونه است. 6-زیاد فکر نکنید؛ اشکالی ندارد که جواب بعضی چیزهارا ندانیم. 7-لبخند بزنید شما مسئول حل تمام مشکلات دنیا نیستید. پيوندها
|
|||
![]() |